مناجات با خدا در ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
بار الها خـسـتهام از اینـهـمه تکـرارها آمـدم بـا روسـیـاهـی تـا کـنـم اقـرارها بودهام عمری درون معصیتها غوطه ور ساختم بین تو یا رَب، با خودم دیوارها ادعا ها میکنم در پیـشِ چـشم دیگران بارها اما شـکـسـتم در خـفـا هـنجـارها ظـاهـرم را بر خلاف بـاطـنـم آراسـتـم حـالـم آشـفـتـه شده از این ادا اطوارها در مصاف تن به تن مغلوب نفسم گشتهام زخـمیام اصلا نـدارم قـدرت پیکارها خون شده قلب امامم از من و رفتار من تا به کی این بیمرامیها و این آزارها دفـتـر من پُر شده از بیتهای انـتـظار کو عمل؟ مانده فقط در حد این گفتارها نامـۀ اعـمـال من گـویـای احـوالـم شده نامه نه، از کثرت برگه شده طومارها خستهام یارب به درگاهت پناه آوردهام ای امـیـد آخـرِ بـیـچـارههـا؛ بـدکـارهـا ماه مهمانی شده، با خوبها هم سفرهام هـمنـشین گل شده خـیل عـظـیم خارها با همه بدبخـتیام، سـوی حـسینت آمدم دل ندارند ای خدای من مگر بیعارها؟ اشک روضه بیگمان آخر نجاتم میدهد میبَـرَد بـاران گـریه از دلـم زنگـارها تشنه تـشنه سر جدا شد از امام بیکَسَم زهر شد در کام من با یاد او افـطارها |